روزنوشته ها

ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟

ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟

دنبال انجام یک ماموریت خاص در این عالم میگشتم و همیشه به این می اندیشیدم که: خدایا من را برای چه خلق کردی؟ و من هیچ پاسخی برای این سوال نداشتم...
به این چند سال گذشته که نگاه میکنم میبینم که اکثر اوقات مشغول کلاس و درس و امتحان بودم. از یک جهاتی خیلی خوب بود. مثلا اگر در اطرافم مسئله ای پیش می آمد و باعث رنجش میشد خیلی فرصت اینکه خودم را درگیرش کنم نبود و میتونستم خودم را به خوبی با شرایط وفق بدم.
یادمه بچه که بودم کارهای پزشکها را تقلید میکردم و دوست داشتم یک پزشک شوم. کمی بعد از آن شغل معلمی مد نظرم بود و تو بازیها نقش معلم کلاس مال من بود. الان یه جورایی هم پزشک هستم هم معلم... در حیطه ی علوم حوزوی، جامعه شناسی و مشاوره تحصیل و پژوهش میکنم و احساس خوبی دارم و بدنبال کمک در ایجاد حال خوب و حس خوب در اطرافیان و هم وطنانم هستم.
و اینکه دیگه دنبال ماموریت خاص و ویژه نیستم چرا که ماموریت خاص و ویژه ی همه ی ما زندگی کردن همراه با حس خوب بودن هست و اون حس خوب ایجاد نمیشه مگر اینکه همیشه حواست باشه که یکی که خیلی خیلی قوی و سوپرمن هستش هواتو داره و نظاره گر توست ... به مهربونیش شک نکن...

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

در مجلس روضه شنیدم که مادر عالم حضرت صدیقه طاهره برای دفاع از امیرالمومنین علی بن ابی طالب ، با اینکه هم از نظر جسمی و هم از جهت روحی در شرایط خوبی نبودند، با چه سختی به طرف مسجد برای روشنگری مردم راه افتادند و در بین راه به دلیل درد شدید پهلو و ... دست به دیوار و خمیده راه میرفتن و چندین مرتبه پیراهنشون زیر پاشون گیر میکنه که با کمک اسماء به رفتن و رسیدن به مسجد ادامه میدن... از شدت سردرد دستمالی به سر بستن ولی ب این حال نمیشینن توی خونه و زانوی غم بغل کنن... راه میوفتن و وظیفه ی خودشون را انجام میدن..

اما من چی....

 

با یک درد جسمی کوچک

زمین گیر خانه میشم

و آنچه می ماند کارهای عقب مانده و وظایف انجام نشده...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۲۴
راضیه بیگی

بچه هامون بزرگ میشن و ما بزرگ تر...

شنیده ام اشک بر مظلومیت حسین بن علی انسان ها را بزرگ میکند و بزرگ تر ...

دوستی چقدر زیبا در پیج خود نوشته بود که برای ما یک روز روز عاشوراست و یک زمین زمین کربلاست اما برای اهل دل هر روز روز عاشوراست و همه جا کرب و بلاست.

عاشورایی باشیم و عاشورایی بمانیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۰۷
راضیه بیگی

حسین مثل خورشید است... از گرمای وجودش همه ی عالمیان بهره مند هستند...

همچون حسین باش 

مهربان

صبور

شجاع

غیور 

محکم و استوار

هدایتگر تا آخرین نفس

امیدوار

خالص

هم عاشق و هم معشوق

هم محب و هم محبوب

عشق و محبت حسین به خانواده و اهل و عیال، دوست و دشمن و ... مثال زدنی است

 

در اوج غم و مصیبت زانو میزند  سه ساله اش را در آغوش میکشد، میبوسد، میبوید، دست نوازش بر سرش میکشد، دلداری میدهد ... 

من چه...

آیا در اوج انجام کارهایی که تمام شدنی هم نیست متوجه فرزندم ، همسرم، والدینم و سایر عزیزانم هستم!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۰۵
راضیه بیگی

چقدر عاشورا سخته... خیلی سخته ... فکر کردن به عاشورا گلو را فشار میده ... 

و من خیلی نمیفهمم عاشورا چه گذشت و به نظر برام سخت میره ، امان از دل امام زمان که هر ساله عاشورا را به عینه میبینن و چقدر براشون واقعا سخته ... به همین دلیل بزرگان توصیه میکنن برای سلامتیشون صدقه بدین... 

ما فقط یک ذکر مصیبت و یا دست بالاش یک مقتل میخونیم یا میشنویم اما امام زمان میبینن و این خبرای وجود نازنین و پر از مهر و محبت بسیار سخته...

 

چه می کند این حسین... با دوست و دشمن... و تا آخرین لحظه سعی در هدایت نفر به نفرشان دارد... شاید یکی شان دلش لرزید و فهمید راهش غلط است...

چه می کند این حسین ... همه ی حرکاتی، گفتارش، افکارش و ... بر پایه و اساس " مهر " است ... مهر

در آخرین لحظات با گوشه ی چشم خیمه ها را نگهبانی میکند که مبادا تا او زنده هست عزیزانش طعمه گرگان درنده ی روزگار شوند...

خدایا دست ما را از دامان پر عطوفت حسینت جدا مساز که بی حسین هیچ نیستیم هیچ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۵۳
راضیه بیگی

وقتی سوپرمن شدی 

وقتی برای دیگران  الگو شدی

دیگه باید خیلی حواستو جمع کنی که پات از مسیر خارج نشه حتی یک قدم...

خانوادگی سریال مختار را میدیدم، یکمرتبه دختر 9 ساله ام با دیدین بازیگر نقش مسلم صدا زد : مامان این همون آقائیه که چالش رقص به پا کرد...

یک لحظه موندم که چی بگم؟ ... احساس میکردم دیالوگ های زیبایی که در قالب نقش مسلم گفته میشه دیگه اون تاثیر لازم را نداره...

.

.

.

ما والدین هم سوپرمن های فرزندانمون هستیم ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۱۵
راضیه بیگی

امروز یکی از بهترین روزهای زندگیم بودangel خییییلی بهترین ... چند ساعتی را میهمان یکی از عزیزترین دوستانم بودم که بعد از 12 - 13 سال دیدارها تازه شد. فردوس عزیز از همکلاسی های دوره کارشناسی، دختری عجیب و دوست داشتنی با پدر و مادری قهرمان... فردوس فرزند شهید بود و تامل و تفکرهاش و وول خوردنش تو کتابخانه محل تحصیل ، توجه همه را به خودش جلب میکرد... حرفهایی می زد که من خیلی متوجه نمیشدم  laugh در اولینحج عمره همسفر شدیم... خاطرات خوبی و شیرینی به یاد داریم ... مادر فردوس زن مهربان و خوشرویی بود... چقدر دلسوزانه، مادرانه و مهربانانه ما را بدرقه کرد خدا رحمتشون کنه خیلی زود از جمع ما رفت ...crying

امروز چند تا اتفاق جالب برامون افتاد که ردپای شهدای عزیزی که قصد زیارتشون را داشتیم به خوبی مشهود بود... فقط اینو میتونم بگم که شهدا اعجوبه هایی بودند که ما توفیق هم عصر بودن با این زمینی های آسمانی را داشتیم ای کاش حواسمون بهشون باشه و بیشتر باهاشون انس بگیریم...

شهداء عزیزم  حضورتان را در هر حضوری که به یاد شماست به خوبی حس میکنم... از خودتان مدد میطلبم  آشنایی و انس را برای کسانی که با شما غریبه اند...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۹
راضیه بیگی

خداوند در چندین جای قرآن میفرمایند " اکثرهم لا یعقلون" " اکثرهم لا یتفکرون" " اکثرهم لا یعلمون" اکثرهم لایومنون " و تعابیری از این قبیل ...

خیلی باید مراقب باشیم که جزء این اکثرهم ها نباشیم... خداوند برای تفکر و تعقل جایگاه ارزشمندی قائل است... و مدام توصیه به تفکر و تعقل در رابطه با خلقت خود انسان و عالم هستی میکنه...

چراکه تفکر و تعقل راه نفوذ غیر خدا را میبنده...

 یک ساعت تفکر بهتر از 70 سال عبادت ... تفکری که شخص را به سوی خوبیها و عمل به آن سوق میده ...

تفکری که باعث میشه هر حرف مفت و بی ارزشی را قبول نکنیم...

خیلی باید مراقب خودمون و عزیزانمون باشیم که از صراط مستقیم  منحرف نشیم ...

یکی از چیزهایی که کمک میکنه انسان از مسیر الهی منحرف نشه نشست و برخاست با بزرگان و علماست...

بزرگانی که حقیقتا بزرگند و عالمانی که حقیقتا عالم ...

حالا راه تشخیص این بزرگ و عالم چیه؟ عقل بهترین و ملموس ترین ملاکه... همون تفکر و تعقل سفارش شده... که دم دست همه هست فقط باید بهش توجه کرد اندیشید تحلیل کرد و جلو رفت...

بعضی وقتها ممکنه عقل نتونه به تنهایی تشخیص بده، خوب خدا قربونش برم فکر همه جا را کرده... حجت خدا روی زمین مال همینه دیگه، ولی الان که به حجت خدا دسترسی نداریم چیکار کنیم؟ بازم حله... چه چوری حله؟ ... پاتو که بزاری جای پای راه یافتگان حقیقی حله ...

خیلی ها خیلی راحت از جاده منحرف شدند و به بیراهه رفتند ... نمونه هاش کاملا قابل مشاهده هست...

یک سری حتی به وسیله آیات و احادیث معصومین سعی میکنن حرفهای باطل خودشون را به کرسی بنشونن ... 

مراقب باشیم

مراقب خومون، عزیزامون، دوستامون و ... 

مراقب باشیم سر کلافمون گم نشه که پیدا کردنش ممکنه طول بکشه...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۹ ، ۰۴:۵۹
راضیه بیگی

امروز شنیدم پدر یکی از آشنایان که مبتلا به کرونا بودن به سلامتی از بیمارستان مرخص شدن... الحمدللهsmiley

اما قسمت دردناک این ترخیص اینه که فرزندان به خاطر ترس از ابتلا به کرونا پدر را در حیاط منزل حمام کردن و ...crying

خیلی ناراحت شدم ... 

اگر ما در شرایطی مشابه باشیم چطور عمل میکنیم؟frown

نکنه ما هم دست و پامون را گم کنیم و ...surprise

کاش ویژگیهای اخلاقی در ما ملکه بشن...

یعنی واقعا جزء ارزشهامون بشن...

یعنی با گوشت و پوست و خونمون آمیخته بشن ...

اون موقعه که دیگه مفهوم کرونا مرونا را درک نمیکنیم و

فقط یک چیز میفهمیم: " قداست پدر " crying

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۲۸
راضیه بیگی

امروز هم در حال تمام شدن است... داشتم به این فکر میکردم که امروز چه اتفاقی افتاد و من چه درسی گرفتم؟؟؟wink

امروز هم مثل دیشب میهمان داشتم، میهمان دیشب ناخوانده بود به صرف شام، دورهمی خوبی بود بعد از مدتها... در این اوضاع کرونایی رفت و آمد فامیلی که نمیتونیم داشته باشیم، اگر بخواهیم با والدین هم قطع ارتباط کنیم ممکنه درک شرایط برامون آسانتر باشه اما برای پدر و مادر سخته...

یه جورایی در این اوضاع و احوال کرونایی به رسیدگی و دلگرمی ما بیشتر احتیاج دارند...

اوایل که جو کرونا داغ تر بود تصمیم داشتم به خاطر شرایط جسمی مامان و بابا فقط از طریق تماس تلفنی و تصویری ارتباط داشته باشم ، اما خیلی نگذشت که متوجه شدم این عدم رفت و آمده چقدر دلهره و  اضطرابشون را تشدید کرده و چقدر حضور ما در کنار پدر و مادر دلگرمی برای خودمون و آنهاست.heartheartheart ولی با رعایت پروتکل های بهداشتی wink

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۱۳
راضیه بیگی

بعضی وقتها جو گیر میشم و میخام خیلی از کارهای عقب موندم را خیلی زود انجام بدم مثل این دو روزه که جو نوشتن منو گرفته و ول نمیکنه wink

انگار یک دنیاااا حرف ننوشته دارم

در مواقع مختلف در طول روز یک چیزهایی به ذهنم میرسه که به نظرم خیلی جالب میان، اما حیف که قلم کاغذ دم دستم نیست که بنویسم...

باید جاهای مختلف خانه یکی یک قلم وکاغذ جاساز کنم surpriseآخه خیلی لازمه.. مخصوصا وقتی جوگیر میشیم angel

مثلا یک قلم و کاغذ کنار ظرفشویی خیلی لازمه

یکی هم کنار اجاق گاز

به در یخچال هم یه جوری یکی نصب کنم بد نیست

روی اوپن هم یکی میخاد

یکی یکی هم اتاق بچه ها

یکی هم تو دستشویی از واجباته ... نمیدونم چه جوریه اونجا انفجار فکر و ایده ست angry

یکی هم تو حیاط

فکر کنم کافی باشه

حالا این همه خودکار از کجا بیارم ؟ crying

از مداد و مداد رنگی بچه ها هم میشه استفاده کرد ... فقط خدا کنه این چند وقت که من جوگیر نوشتن هستم هوس نقاشی کشیدن نکنن wink

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۳۷
راضیه بیگی